من از اونجایی که شدیدا عاشق فوتبالم، یه چند وقتیه تو خیالاتم یه شخصیت و داستانی از خودم ساختم که تو آبادان به دنیا اومدم و پدرمو بخاطر اینکه مرض قند داشت و اواخر عمرش پاهاشو قطع کرده بودن تو بچگی خیلی زود از دست میدم و تو فقر بزرگ میشم، بعدش بخاطر استعداد فوق العاده ای که دارم از ۱۷ سالگی میرم صنعت نفت آبادان، اونجا میترکونم و قهرمان لیگ قهرمان آسیا میشم، از علی دایی به صورت حضوری رخصت میگیرم و شماره ۱۰ تیم ملی ایرانو میپوشم، بعد با رفیق بچگیم که اونم استعداد خفنی داره میریم اروپا، من میرم منچسترسیتی زیر دست گواردیولا شماره ۱۰ میپوشم اون رفیقمم میره یه تیم سطح پایین تر، سبک بازیم ترکیبی از سرعت امباپه و ذهنیت رونالدو و هوش مسی و تکنیک نیماره، تو سیتی من با هالند و کوین دیبروینه مثلث هجومیِ خفنی میسازیم، رکورد ۹۱ گل در فصل مسی رو میشکونم و چند سال پشت سر هم توپ طلا میگیرم، چند بارم تو چمپیونزلیگ قهرمان میشیم و ولی یکیش رو تو فینال میخوریم به بایرن مونیخ توی آلیانزآرنا و اونجا هم چون هالند بخاطر مصدومیت نیست تمام بار خط حمله میفته رو دوش من. اون بازی هم بخاطر ۱۰ نفره شدنِ ما ۴-۴ میشه و آخرش تو ضربات پنالتی میبازیم ولی من با زدن هرچهار تا گلِ سیتی شدیدا میترکونم ولی آخرش بخاطر قهرمان نشدن مون فشاری میشم و مدال نقره رو پرت میکنم اونور و از زمین خارج میشم (:
پپ گواردیولا بطور کلی شدیدا ازم راضیه و منو به عنوان بهترین شاگرد تاریخش میدونه و تو یه مصاحبه میگه " این پسر تنها کسیه که من میتونم اونو بالاتر از مسی بدونم "، خیلی آدم بااخلاقیم و اصلا اهل دعوا و وقت تلفی و کارای چرک نیستم، با جک گریلیش هم رفاقت صمیمی ای دارم چون مشتی بوده و شماره ۱۰ اش رو داده به من و پایه رفاقتمون از اونجا شروع شده، نیمار بدون هیچ دلیل خاصی از من خوشش نمیاد، با جیمی کرگر یه سره مصاحبه میکنم اونم بااینکه لیورپولیه ولی خیلی باهام حال میکنه، بعدشم طی یه انتقال رکورد شکن هم من و هم امباپه میریم رئال و حالا اونجا با وینیسیوس و امباپه مثلث هجومی مخوفی میسازیم، با تیم ملی ایران به دراماتیک ترین شکل ممکن قهرمان جام جهانی میشم و اون رفیق بچگیم نقش ویژه ای رو داره و سرمربیمون هم هروه رنار فرانسویه، تو رئالم رکورد رونالدو و بنزما رو میشکونم و بهترین گلزن و بهترین پاسور تاریخ رئال میشم و اونجا هم آخرش تو اوج خداحافظی میکنم که تو برنابئو همه تماشاگرا و حتی شخص فلورنتینو پرز هم بخاطر این قضیه گریه میکنه ...
وای خدایا منو بابت این همه چرت و پرت ببخش (:
شاید فکر کنین دارم شوخی میکنم ولی وجدانا این چیزیه که خیلی وقته دارم تو ذهنم مرورش میکنم و عین یه فیلم با وضوح دارم میبینمش. البته جوری نیست رسما باورش کرده باشم و دیوونه شده باشم، خودمم باور دارم که اینا توهمه و صرفا بخاطر اون لذت لحظه ای که بهم میده انجامش میدم. حالا الان توهم فوتبالیست بودن دارم ولی یه زمان مثلا توهم خواننده بودن داشتم، یا مثلا یه زمان توهم رئیس جمهور بودن داشتم یا جدیدا مثلا توهم سرمربی بودن دارم و جوریه که حتی اون ترکیب و سیستمِ فوتبالیِ مورد علاقمو که سه دفاعه هستش تو گوشیم مینویسمش (: ...
ولی بازم میگم خودمم میدونم اینا یه توهمه و باورش نکردم.
خب طبیعتا وقتی همزمان آدم با دوتا سرطان به نام adhd و رویا پردازی ناسازگار سر و کله میزنه، نه میتونه کلا تو زندگی هدف خودشو پیدا کنه نه میتونه عین آدم درسشو بخونه.
یعنی انگار آدم با اون توهماتش ارضا میشه و دیگه انگیزه ای نداره که بخواد هدفی داشته باشه. اصلا انگار آدم هویت خودشو گم میکنه
حالا میخواستم بپرسم کسی هست سال کنکور این دو تا رو داشته باشه؟ و چجوری میشه آدم بدون اینکه بره دکتر باوجود این دوتا نتیجه ی خوبی تو کنکور بگیره؟ شرایط دکتر رفتنو ندارم حقیقتش. میترسم این ۶ ماه باقی مونده رو بخاطرش از دست بدم. از یه طرف دلایل دیگه هم واسه دکتر نرفتنم هست که جاش نیست توضیح بدم.
اگه خودتون اینا رو تجربه کردین و راهکاری دارین لطفا بگین.
بازم بخاطر دری وری هایی که گفتم عذر میخوام (:
برچسب : نویسنده : ایمان اصلاحی konkoriha بازدید : 30